پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

روزی مثل امروز

نادیا از او پرسیده بود چه درکی از احساس خلاء دارد.  گفته بود خودش وقتی احساس خلاء می کند که کمبود عشق داشته باشد و جای خالی کسانی را که از دست داده حس کند. آندرآس جواب داده بود: نه تصور بخصوصی از احساس خلاء دارد و نه علاقه ای به این مفاهیم مبهم و ناملموس.

آندرآس معلم زبان آلمانی در یکی از شهرهای اطراف پاریس است.سالهاست که از زادگاهش –دهکده ای در سوییس- به فرانسه آمده و به تنهایی زندگی می کند.او به این نوع زندگی خو گرفته. برای شاگردانش کتابهای عشقی به زبان آلمانی می خواند و تصادفا داستان آخرین کتابی که خریده شبیه زندگی و عشق ناکام دوران جوانی خود اوست . تا حدی که گمان می کند دختری که عاشقش بوده، ماجرایشان را برای نویسنده تعریف کرده و نویسنده آن را نوشته. تاثیر ناکامی آن عشق در زندگی او باعث شده که نتواند برای زندگی مشترک به زنی دل ببندد و رابطه های موقتی با زنان مختلف حتی زن های متاهل نیز  او را از خشنود نمی کند.

سرفه های آزار دهنده اش او را راهی مطب پزشک می کند و قرار است آزمایش و نمونه برداری جواب صریحی به او بدهد که بیماری اش فقط التهاب زخم های کهنه ی ریه اش هست یا مبتلا به سرطان شده. زن جوانی به نام دلفین، او را وادار به پیگیری سلامتی اش می کند اما در نهایت آندرآس بدون اینکه جواب و نظر پزشک را بشنود تصمیم به دل کندن از زندگی در پاریس می گیرد .خانه اش را می فروشد و با دلفین راهی دهکده ی زادگاهش می شود.به دیدن فابین، عشق قدیمی اش می رود.به او اعتراف می کند.اما فابین علیرغم مشکلاتی که با همسرش دارد، او را متقاعد می کند که زندگی به همسر و پسرش را به هرچیزی ترجیح می دهد.

داستان از زبان سوم شخص روایت شده، اما خیلی خوب وارد حریم شخصی و خصوصی افراد میشود و شخصیت ها را به زیبایی توصیف می کند. هیچگرایی آندرآس و زندگی یکنواخت، تکراری و ملال آور او را چنان به خواننده می شناساند که در تمام زمان خوانش اندوهی سیال بر کتاب سایه می اندازد. در واقع خلاء ی که آندرآس نسبت به آن ابراز بی علاقه می کرد، تمام زندگی اش را تسخیر کرده بود و او در یک خلاء بی انتها شناور بود . شخصیت آندرآس مرا به یاد شخصیت دلقک (عقاید یک دلقک- هانریش بل) می انداخت.شباهت های انکار ناپذیری بین این دو شخصیت هست.  دلقک نیز با سرخوردگی از عشقی افلاطونی، به پوچگرایی رسیده بود و هرآن احتمال خودکشی اش می رفت. آندرآس ترس دهشت ناکی از اطلاع از بیماری اش داشت و دلقک به الکل پناه برده بود. و در نهایت هردو راهی را برای ادامه ی زندگی انتخاب می کنند که هرچند معمول و عادی است ، اما برای شخصیت هایی با این ویژگی، نقطه ی قوت محسوب می شود.


روزی مثل امروز

پتر اشتام

نشر افق



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.