پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

واحد مفقود

توی برنامه های رژیم غذایی روی ساعت10 صبح و 4 عصر تاکید خاصی شده. و اصولا اگه به این ساعات عزیز توجه و عنایت ویژه نفرمایید کلهم اجمعین رژیم تان  به فناست! اهمیت این ساعات خاص برای میل نمودن یک واحد میوه هست.آنها که گرفتند برای آنها که نگرفتند تعریف کنند که چطور در این ساعات یک عدد سگ درون با سبعیت و توحش بسیط ! پاچه ی آدم را می گیرد و دل آدم (در واقع شکم آدم) همچین قیلی ویلی می رود که انگار ده روز است غذا نخورده و عنقریب است که یک گاو درسته را میل نموده و سد جوع فرماید!

ما که اهل رژیم مژیم نیستیم. (نگران اضافه وزن و زانو درد و اینها چرا... خیلی هستم...اما اهل آن وادیِ  کالری بشمار و کم و زیاد نیستم). منتهی گاهی ناپرهیزی می کنم و در روزهای غیرکاری که خانه هستم؛ بجای تخت خوابیدن تا لنگ ظهر ، در کنار کانون محصلان و شاغلان خانواده صبحانه می خورم. مثل امروز که نان و پنیر و چای حسابی بهم چسبید. بعدش هم که آمدم سراغ وبلاگ نگاری و کلا خواب از سرم پرید.

دراصول رژیم گفته می شود که صبحانه اصلا نباید فراموش شود چون استارت متابولیسم روزانه  ی بدن است و برای راه افتادن سوخت و ساز بدن، حتما باید صبحانه صرف شود . بهرحال از ساعت ده صبح تا همین الان دلم هی دارد  مالش می رود  از گرسنگی!! تقریبا به لرزش دست و پا افتادم. حواسم هست که هروقت صبحانه می خورم همین ساعتها احساس گرسنگی می کنم و اینجاست که ضرورت آن واحد کذایی را می فهمم. همان یک واحد میوه.

به خودم گفتم حالا درست است که من رژیم نیستم اما کافر به اصول سلامتی هم که نیستم! یک امروز بروم و یک واحد میوه ام را میل کنم که هم پایبندی ام را اصول تندرستی را رعایت کرده باشم هم شاید این لرزیدن دل و دست و پا تمام شود. تا برسم به کشوی میوه های یخچال ، با خودم فکر کردم که آخر کدام واحد؟ من که از بین تمام واحدهای میوه فقط سه چهارتا میوه را دوست دارم و آن ها را هم با شرایط خاصی که: توی یخچال نرفته باشد، تازه  باشد، یخ نباشد، گرم باشد، له نباشد، ترش نباشد و .... میل می نمایم، حالا از کجا واحد مورد نظرم را پیدا کنم. موز، خربزه، گیلاس، انگور بی دانه ی آخر شهریور و نارنگی و پرتقال (در شرایط ویژه) مورد علاقه ی من است که در حال حاضر هیچکدام  موجودیت مورد علاقه ام را ندارد. واحد های موز را که پسرک یکی پس از دیگری ، غیب می نماید و واحد های بعدی هم که یاهنوز فصلش نشده یا از فصلش گدشته و مزه ندارد. اصلا اگر الان یک واحد موز داشتم خوب بود. اما یادم افتاد که دیروز عصر واحدهای موز را توی ظرف چیدم و آوردم در کانون گرم خانواده  نوش جان کردیم و حتی به پیشنهادات پسرک برای تهیه ی شیرموز توجهی ننمودیم. و واحدهای موجود در کشو هم توان دلبری از مرا ندارند!فکر کن کیوی! گوجه سبز! سیب!نه... ندارند!

حالا من ماندم و واحد مورد نیاز ِ مفقود !

رفتم یک سیب قرمز برداشتم و نصفش کردم. بی میل خوردم و همزمان وبلاگ نگاری کردم.سیب تمام شد و لرزش دست و پای من هنوز تمام نشده.

نتیجه ی بهداشتی:

یادم باشد مِن بعد با اهالی خانه ، صبحانه نخورم!






نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.