پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ندای کوهستان

بعد از (بادبادک باز) و ( هزار خورشید تابان) ، داستان گیرای دیگری از (خالد حسینی ) پیش روی ماست. ( ندای کوهستان) با دستمایه ای متفاوت از دو رمان قبلی خالد حسینی، بار دیگر خواننده را با مسایل  مردم افغان درگیر می کند. در دو رمان قبل، جنگ  های داخلی و حواشی دردناک آن، محور اصلی قصه بود. اما در ندای کوهستان، جنگ به نرمی و آرامی از کنار ماجراهای داستان عبور می کند و هرگز به آن به طور مبسوط پرداخته نمی شود.

محور اصلی ندای کوهستان نسل مهاجری است که در سرتاسر جهان پراکنده شده و از اصل خود دورمانده و در طی سالها و فراز و فروز ماجراها و حوادث، در نهایت روزگار وصل خود را باز می جوید. پری دخترک خردسالی است که او را به خاطر فقر و نداری به خانواده ی ثروتمندی می فروشند، دخترک به پاریس می رود و تا دوران پیری زندگی اجتماعی و رفاهی خوبی  دارد. برادر او عبدالله تا روزگار پیری همچنان مبهوت این معادله ی ظالمانه است  تا به آلزایمر دچار شده و حتی از تشخیص خواهرش در می ماند اما همچنان او را در ذهن دارد و بخاطر از دست دادنش اندوهناک است. زن پدر پری و عبدالله،  دایی ناتنی آن دو، پدر و مادر خوانده ی پری، دکتری که همراه داوطلبان به افعانستان آمده تا به مردم جنگ زده کمک کند،دختر یونانی که نصف صورتش را سگ گاز زده و کنده، همه و همه ماجرا و داستانی در ندای کوهستان دارند که اگر از کلیت رمان حذف شوند، ضربه ای به آن نمی زنند اما داشتن و خواندنشان، به لطف و گیرایی داستان کمک شایانی می کند.

محور اصلی قصه های خالد حسینی به گمان من ، جنگ نیست. بلکه کودکان هستند. و جنگ و حاشیه های وحشیانه ی آن، در واقع گریزگاهی است برای بیان تاثیر مهیبی که بر روان و زندگی کودکان می گذارد.در هر سه رمان خالد حسینی ، تاثیر عووامل محیطی بر کودکان به رشته ی تحریر کشید می شود و تا بزرگسالی آنها تعقیب می شود.


بخش هایی از  کتاب:


" من روند آفریدن را کاری لزوما مبنی بر کِش روی می بینم. لایه های زیرین نوشته ای زیبا را بکاوید، موسیو بوستوله. آن وقت همه جور کردار بی شرمانه را می یابید. خلاقیت یعنی تخریب زندگی دیگران و تبدیلشان به شرکای بی میل و خبر. امیال و آرزوها و رویاهاشان را کش می روید، نقایص و رنج هاشان را مصادره می کنید.چیزی را برمی دارید که مال شما نیست.تازه این کار را با علم و اطلاع می کنید. ص 132 "


" آموختم که دنیا درونت را نمی بیند و ذره ای عین خیالش نیست که در زیر این پوست و استخوان قالب ظاهری چه امیدها و رویاها و غم ها نهفته است.به همین سادگی و پوچی و بی رحمی است.بیمارانم اینها را می دانستند.آنها ارزیابی درستی از تناسب استخوان شان، فاصله ی بین چشم هاشان، طول چانه شان، برجستگی نوک بینی شان و اینکه آیا تناسب دلخواه زاویه های صورت را دارند یا نه، داشتند و می دانستند چه هستند و چه می توانند باشند.

زیبایی موهبت بزرگی است که به طور تصاددفی و احمقانه و بدون توجه به شایستگی نصیب بعضی ها می شود. ص 361 "


ندای کوهستان

خالد حسینی

ترجمه مهدی غبرایی

نشر ثالث




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.