پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نمایشگاه کتاب 3 - 95

دیروز غرفه ی نشر مایا


- ازدحام جوان ها

-شلوغی بیش از حد جلوی غرفه

-بالاخره پیدا کردن آقای نعمتی

-نبودن صبحانه ی دونفره روی میز

-دیدن صبحانه ی دونفره داخل قفسه روبرو



-کتاب های سال قبل توی قفسه های پشت سر فروشنده ها و کتاب های امسال روی میز بود

-گفتند غرفه ی مایا رو به خواننده هام معرفی کنم

-به دیدن مایا بروید و با صبحانه دونفره ، دوستی کنید

-تبلیغات شان اصلا خوب نیست. اصلا خوب نیست. کافی نیست


داشتم در مورد نبودن صبحانه ی دونفره روی میز از فروشنده سوال می کردم، از پشت سرم دو تا صدای خیلی جوان ، کتاب را خواستند و خریدند. برگشتم نگاهشان کردم و لبخند زدم.دوتا دختر نوجوان بودند. گفتم امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. یکی شان با نگاه مشکوک گفت چطور مگه؟ گفتم همینطوری. دوباره که گفت چطور مگه؟ گفتم شاعرش منم. لبخند دوستانه و بزرگی زد و برگشت کت باباش را کشید و وقتی داشت برایش توضیح می داد، فرار کردم :))


خدا رو هزار مرتبه شکر


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 13:36

صبحانه ی دونفره آشنای جان .. همدم و انیسِ جان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.