پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بگذار ترک بخورد دنیا

می بارد. می بارد. می بارد. نم نم. رگباری. سیل آسا.

می بارد.

این سال های اخیر بهارمان ناگهان گره خورد به تف تابستان و از نیمه ی اردیبهشت هی غر زدیم که : وای چقدر گرمه.

امسال با این رحمت آسمانی،  بهار را پس از سالها ی سال، مثل بهار واقعی حس می کنم.

نیمه شب پنجره ی آشپزخانه را باز می کنم. از روی گلدان های بزرگ دولا می شوم و سرک می کشم توی خیابان. سعی می کنم با نفس های عمیق ،بوی باران شهری را به ریه بکشم. منتظر بوی علف و خاک نمناک و ... نیستم. همین بوی ساختمانهای خیس و خیابان خیس و درختان خیس، کافی است. زور می زنم که ته مه های ذهنم  بوی فضای باران خورده ی شهری را با بوی باران جنگلی ، هماهنگ سازی کند ، بلکه به هم نزدیک شوند. تا بویی آشنا مشامم را می نوازد، لبخند میزنم . لبخندم حواس بویایی ام را پرت می کند و بوی آشنا می پرد. فکر می کنم دارم خودم را گول می زنم و بوی بارانی در کار نیست.

بیرون می روم. بارانی برمی دارم. اما نمی پوشم.  دوست دارم باران بهاری  ببارد روی پوستم. به رگبار قطرات درشت پشت شیشه نگاه می کنم. به خیابان که به طرز غریبی شکل عوض کرده و جا به جا چاله های آب دارد نگاه می کنم.  هیچ وقت خیابان مان را با چاله ی آب ندیده بودم. صبح مدرسه می رویم. ، باران می بارد. ظهر برمی گردیم باران می بارد. غروب کلاس زبان می روم ، باران می بارد، غروب تر برمی گردم، باران می بارد. شب موقع شام خوردن صدای باران می آید. نیمه شب که به هوای دستشویی رفتن یا آب خوردن بلند می شوی، باز باران می بارد. یک وقتهایی فکر می کنم دنیا نم نکشد و ترک نخورد از این همه باران که می بارد؟

بعد می خندم. بگذار ترک بخورد. بگذار ترک بخورد. بلکه از لای همین ترک ها جوانه های سبز شوند و دنیا را سرسبز کنند.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.