پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بخاطر تو خم می شوم عزیزم...

این روزها  ، صبح ها خم می شوم تا جوراب پسر بزرگه را پایش کنم. روی شلوارگرم کنش محکم کنم. پاچه ی شلوارمدرسه اش را به پای گچ گرفته اش بکشم و کمکش کنم تا شلوار رابالا بکشد.

خم می شوم تاپوتین های ساق بلند پسرک را پایش کنم. بندهای بدجنسش را که به قول خودش (  اصلا هم خوب بسته نمی شوند)ٰ برایش ببندم.

این روزها ظهرها هم خم می شوم. اول بندهای پوتین پسرک را که هنوز بدجنسند و اصلا هم خوب باز نمی شوند،‌ باز می کنم. یکی دو ساعت بعد، کمک می کنم پاچه ی شلوار مدرسه ی پسر بزرگه را از پای گچ گرفته اش بیرون بکشم و بعد جورابش را که حالا دیگر بویناک شده، ازپایش بیرون بکشم.

پسربزرگه با خجالت و جملاتی که شرمساری از سرو  رویش می بارد مدام تشکرمی کند.

پسرک با غرغرو اخم، می گوید: اصلا این چه پوتینی بود که برام گرفتین. من که از اولش گفتم کتونی چسبی می خوام.

نظرات 2 + ارسال نظر
شبنم چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 09:20

سلام بر شما
هی که وبلاگ شما را بیشتر میخوانم، متوجه میشوم شما خیلی مهربان هستید و در عین حال، تا حدودی محزون.
عزیزم، صمیمانه آرزو میکنم مهربان بمانید ولی حزن شما زایل شود.

سلام عزیزم
لطف داری. البته چندان هم مهربون نیستم
حزن هم... فعلا توی شرایطی ام که جز حزن واکنش دیگه ای نمی تونم داشته باشم

هامون سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 20:13

یه کتاب بخون

ممنون از راهنمایی شما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.