پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

وجدان آتنا

شنبه ی هفته ی قبل میدترم داشتیم. معمولا یکی دو تا از بچه های کلاسس برای هرامتحان میدترم یا فاینال، غیبت دارند. هرکدام به دلیل موجه و خاص خودش.

شنبه ی قبل آتنا نیامده بود. قرار شد دوشنبه ی همین هفته امتحانش را بدهد. وقتی  کسی این مدلی امتحان بدهد، تیچراو را می فرستد توی یک کلاس خالی و بعد از تمام شدن امتحانٰ، برگه اش را می گیرد.گاهی اوقات به دانش آموز تاکید میکند که( کتابت  رو بذار همینجا . بعد برو). این موضوع بستگی به میزان شیطنت دانش آموزدارد که اهل تقلب هست یا نیست!

ما توی کلاس نشسته بودیم. تیچر برگه ی آتنا را داد و گفت (‌ برو توی کلاس4 بشین).

آتنا کوله پشتی اش را برداشت و کتاب زبان شرا گذاشت روی دسته ی صندلی  و  گفت:

-تیچراینم کتابم! خودم دارم می ذارمش ٰ می رم!

تیچرلبخند زد و دخترها به آتنا تکه انداختندکه ( بابا  ... با وجدان!  تقلب نکننده!!! آن چیتینگ!! )

کلاس تمام شد. آتنا هنوز داشت امتحان می داد. ما بیرون رفتیم تا بچه های کلاس بعدی وارد شوند. تیچرگفت:

-کتاب آتنا رو بدین به من که خودم بهش بدم. وقتی بچه مون اینقدر وجدان داره که  کتابش رو می ذاره و میره امتحان می ده. ما هم وظیفه داریم از کتابش مراقبت کنیم.

بیرون توی پله ها، مهسای جدید داشت ازشدت خنده می افتاد. روی شکمش خم شده بود و با دست جلوی دهانش را گرفته بود که خنده اش صدادارنباشد. پرسیدم:

-چته؟ مردی که. چی شده؟

مهسا هی خندید. هی خندید. هی  خندید. بالاخره آن وسط ها نفسی کشید و گفت:

-آتنا با موبایلش از تمام صفحات دروسی که امتحان داره، عکس گرفته و موبایلو با خودش برده سر جلسه.. بعد کتابشو گذاشته تا تیچر ازش مراقبت کنه!!!!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.