پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

فلفل نبین چه ریزه

یک داستانی هست در مورد آدمی که توی شیر گوسفندهاش آب می ریخت و شیرهای آبکی رو به مردم می فروخت و به حرف چوپانش که می گفت:(  اینکار رو نکن، گناه داره، زشته و خدا رو خوش نمیاد)، گوش نمی داد و هی توی شیرها آب می ریخت. بعد هم بارون میاد و سیل راه می افته و گوسفندها  توی سیل غرق میشن. و چوپان به اربابش میگه: این آبی که سیل شد و گوسفندات رو برد،  همون آب هایی که توی شیرها ریختی.

خلاصه!...

دیروز این داستان ، موضوع درس پنجم فارسی پارسا بود. خانوم سرداری بهشون گفته 5 تا ضرب المثل بنویسن که به موضوع درس ربط داشته باشه.

داشتم سبزی خوردن پاک می کردم.  پارسا هی اومد و گفت:

-ضرب المثلای من چی شد؟

-من کار دارم الان. باشه بیام سر فرصت فکر کنم بهت بگم.

-خودم یه ضرب المثلشو بلدم. بگم؟

-بگو ببینم چیه؟

-فلفل نبین چه ریزه..بشکن بین چه تیزه..

-اما این ربطی به درس تو نداره ها...

-چرا داره. دوستم بهم یاد داده.

-نداره مامان.

-داره

سبزی ها رو پاک کردم و شستم. پارسا دفتر و دستکش رو آورد جلوم پهن کرد. کمی فکر کردم و گفتم:

-بنویس: 1- بار کج به منزل نمی رسد!

پارسا فورا گفت:

- دومی شم اینه: فلفل نبین چه ریزه..بشکن ببین چه تیزه

-بنویس . 2- از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری

دوباره پارسا گفت:

-سه: فلفل نبین چه ریزه..بشکن ببین چه تیزه

-بنویس.4- چاه مکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی

-دیگه پنج شو من بگمک فلفل نبین چه ریزه. بشکن ببین چه تیزه!

-نخیر. بنویس. 5- چاه کن همیشه ته چاه است

-نخیرم..پنجمش اینه: فلفل نبین چه ریزه..بشکن ببین چه تیزه!!

خلاصه ضرب المثل ها رو نوشت. اما تا وقتی رفت بخوابه  صدبار تکرار کرد:

-فلفل نبین چه ریزه... بشکن ببین چه تیزه



نظرات 1 + ارسال نظر
لبخند ماه یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 17:55 http://labkhandemah.blogsky.com

عزیزم پارسا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.