پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ژیلا

از دو شب قبل که سارا توی گروه گفت  ( ژیلا دکتری تهران قبول شده ) تا همین الان که حرفهایشان را خواندم و حرفی نزدم، هی دارند طفلی ژیلا را توی تابه تف می دهند و روی آتش کباب می کنند، آن هم زنده زنده.

از کرم های ضد آفتاب و مرطوب کننده دکتر ژیلا ی معروف گرفته تا استاد دانشگاه بودن شوهر ژیلای خودمان و سرک کشیدن دختر بزرگش توی گوشی مامانه و چک کردن گروه های اینترنتی گوشی مامانش ، همه و همه را گفتند و شنیدند و خواندم.

ژیلا 3-22 سال قبل همکلاسی ام بود. عین بقیه ی دوستانی که الان با هم توی یک گروه تلگرام هستیم. ژیلا را همیشه با آدیداس های بزرگ  سفید - آبی اش یادم می آید. بعد از آدیداس ها، ابروهای پیوسته ی نازکش جلوی چشمم می آید. آرام بود. خیلی آرام. موقع حرف زدن انگار همیشه یک چیزی توی دهانش بود که نگران بود بیفتد بیرون. با مکث و تانی حرف می زد.

آن وقتها شانزده -هفده سال داشتیم. الان در آستانه ی چهل سالگی ایستاده ایم به تماشای دکتری ژیلا :

-بچه ها به نطرتون چرا به درس پناه آورده؟ یه نظرم جای خالی ِ خیلی بزرگی توی زندگیش هست که سراغ درس اومده

-من میرم همین الان خودمو از روی پل کارون میندازم پایین. یعنی چی؟ چطوری قبول شده؟

-نه من که میرم پیاده روی از روی پل طبیعت خودِ اونو میندازمش پایین.

-بریم همه سر کلاسش بشینیم. کلاس داره

-دکتریِ چی چی قبول شده؟ مدیریت دو....

-بچه ها خفه..الان دخترش میاد پیامامونو می خونه. با ادب باشین

-بچه ها من از این به بعد فقط با خانم دکتر دوستم. همه تون از من فاصله بگیرید. من فقط با ژیلا...

-کوفته قلقلی...ما رو به یه دکتری فروختی؟

-آزاده بابا. دولتی که نیست.

-می دونستین کلفَتم داره؟ یه خانومی میاد کاراشو می کنه. از همون اول. شوهری خیلی به حرفشه.یادتونه تولد دختر...

-همینه پس. منم کلفَت داشتم الان دکتر بودم.

-خانوم معلمم که باز غایبه...غلط نکنم اونم داره دکترمیشه که پیداش نیست



حوصله ندارم وارد بازی شان شوم. حوصله ندارم چیزی بگویم. می خوانم و گروه را می بندم. هنوز دارند پنبه ی ژیلا را می زنند.


( -همه ی اعضای گروه تحصیلات دانشگاهی دارند

- ژیلا توی این گروه نیست )

نظرات 2 + ارسال نظر
آبگیرِ کوچک چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 22:33

هر وقت تلگرامو وا می کنم بهش میگم یه روز حذفت می کنم
برای اینکه بتونم دوستش داشته باشم اون تصویر دریایی که هدیه اتونه که خیلی دوستش دارم رو گذاشتم بک گراندش ..

استیکرا تلگرامو که می بینم یادتون می افتم ..دلم می خواد میشد بیارم نودوهشتیا و براتون بفرستم پری بانو جانِ عزیزززممم

عزیزم

باید تموم این سرگرمی های وقت گیر و انرژی هدر کن رو از زندکی هامون بندازیم دور
بعدش یه نفس راحت بکشیم
والا

نسرین نفیسی سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 12:45

آخ آخ
متاسفانه منم ازین گروه دوستانه ی دوران دبیرستان که اندکی خاله زنک تشریف دارند توی تلگرامم دارم
منم مثه خودت اکثر مواقع زیرآبی هستم

خخخخخخخخخخخ
فکر کنم همه از این گروها دارن
هم دوستانه هم فامیلی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.