پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

عزادارن بَیَل


بَیَل روستایی لامکان با انبوهی فاجعه است که مدام در حال باریدن و اتفاق افتادن است. مردم بیل به شدت خرافاتی اند و به شیء آهنی بزرگی که از وسط بیابان پیدا می کنند نیز دخیل می بندند و دورش را با دیوار گلی ، امامزاده می سازند. شی ئی که در نهایت مشخص می شود از تجیهزات احتمالا مخابراتی ارتش امریکایی هاست. آنها بجای حرکت و فعالیت و پیدا کردن راه حل مشکلات شان، مدام در حال ذکر گفتن و دعا کردن برای بهبود شرایطند.

فقر در این روستا و روستاهای اطراف بیداد می کند. مردم از فرط نداری دست به گدایی و دزدی می زنند و ابایی ندارند که همولایتی شان را (گدا خانوم) بنامند.

اولین اتفاقی که در داستان اول می افتد مرگ است که با صدای ممتد زنگوله علام حضور می نماید و بعد از مردن پسری که به شدت وابسته به مادرش بود، قطع می شود.اما بعد از قطع شدن صدای زنگوله؛ مرگ همچنان در داستانها می چرخد و هو هو می کند. نام کتاب _عزادران بیل _ نشان دهنده ی حضور دائمی مرگ در روستا و  عزادار بودن همیشگی مردم روستاست.

فضای تلخ و موهوم و سیاهی که غلامحسین ساعدی از بیل ارائه کرده، نشانگر شرایط نامساعد جامعه ی آن زمان است. جامعه ای که دچار رکود و انفعال شده و بجای همت برای سرپا شدن مدا در حال غرق شدن  در سیاهی ها و ادبار است.

آدمهای بیل کمابیش بی رحمند. آنها به محبت کردن یکی از هم ولایتی هاشان به یک سگ رنجور، اعتراض می کنند تا جایی که با کلنگ کمر سگ را خرد می کنند و او را می کشند. در داستانی نیز برای کشتن و از بین بردن یکی از بچه های روستا که شروع به خوردن هر چیز قابل خوردن در روستا کرده،  نقشه می کشند زیرا از پس سیر کردم شکمش بر نمی آیند.

مو سرخه پسر نوجوانی است که به مرض گرسنگی دچار شده. از نان و پیاز و گندم خام گرفته تا علف، همه چیز را می خورد و مدام می گوید ( گشنمه) . تا جایی که به شدت ورم می کند. چشم هایش ریز شده. دست و پاهایش باد می کنند. پوزه اش دراز می شود و طنابی که به پایش بسته اند کثیف و خشک می شود و مثل دم یک حیوان از بدنش آویزان می شود. مردم او را از روستا بیرون انداخته و در بیابان رها یی کنند تا بمیرد. بعدتر برای کشتنش نقشه می کشند. موسرخه می تواند نماد آدم های گرسنه ای باشد که در آن برحه ی تاریخی قحطی و گرسنگی را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند و نیاز به غذا را بر دیگر فضایل اخلاقی برتری داده اند و به اموال دیگران دست اندازی می کنند.

در نهایت شهر جایی است که برای فرار از مشکلات به آن پناه می برند. ولو اینکه در شهر ناچار به گدایی باشند.

ساعدی هشت داستان در دل عزاداران بیل جا داده. داستانش را روان و شیوا نوشته . تصویر سازی او از روستا و شرایط زمانی و مکانی زیبا و قوی است.

از داستان سوم کتاب ، بعدها فیلمی به نام گاو  ساخته شد که مورد اقبال جهانی قرار گرفت.


عزادارن بیل

غلامحسین ساعدی

انتشارت نیل/  1343





نظرات 3 + ارسال نظر
شیوا شنبه 11 مهر 1394 ساعت 09:02 http://sheeva.blogfa.com

عزاداران بیل عالیه و شما هم در موردش خیلی عالی نوشتی

هیوا جمعه 10 مهر 1394 ساعت 14:01 http://jojehordakezesht.blogsky.com

سلام پروانه جان!
دوست دارم این کتاب رو بخونم. من از ساعدی فقط کتاب تاتار خندانش رو خوندم و عاشقش شدم. کتاب درست مثل یک فیلم سینمایی تو ذهنم حک شده. ممنون از معرفی کتاب!

سلام عزیزم
دقیقا همینیه که میگی. عین فیلم سینمایی توی ذهن حک میشه . تصویری نویسی رو به شکل زیبایی توی این کتاب میشه لمس کرد.

برباد پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 13:32 http://barbaad.blogsky.com

غلامحسین ساعدی، شخصیست که قلم به سبک رئالیسم جادویی زد ، ولی بگذاریم دنیا کلمبیا را بشناسد نه تبریز را:)
ممنون از مطلب.

نظرتون رو قبول دارم. ردپای رئالیسم جادویی در همان داستان اول عزادارن بیل کاملا مشهوده.
ادبیات معاصر ایران برداشت و تقلیدی از ادبیات اروپاست و سایر ملل نزدیک به اروپا.
با اینکه ادبیات فارسی پیشینه ی غنی و ارزشمندی داره ، اما ادبیات داستانی کاملا برگرفته از ادبیات ملل دیگر هست.
ساعدی هم به نوعی پیرو ادبیات نوینی بود که از دریچه ی جهان تازه به ایران وارد شد. متاثر از ادبیات سایر ملل. و مسلما سبک جادویی نوشتن را از همان ادبیات فراگرفته.
شاید بشه گفت که بخت و اقبال مارکز در شناخته شدن و جهانی شدن بیشتر از ساعدی بوده. بهرحال شرایط اجتماعی و سیاسی و مصلحت و مجوز هایی که در هر کشوری هست، سهم بسزا و تاثیر مستقیم در دیده شدن نوابغ و نخبه ها ش داره.ساعدی از این اقبال کمتر بهره داشت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.