پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دو توتی خوش وقت


امروز خمیر جادویی درست کردم و هی ورز دادم و هی ورز دادم و به ریش عصب های آسیب دیده ی دست و گردنم خندیدم و برای پسرها پیتزا درست کردم. آمدند به کالباس های پنیردار ناخنک زدند. قربان صدقه ام رفتند و زیر جلکی گفتند که برای خوردن سهمیه ی پیتزای آقای پدرشان که خیلی اهل پیتزا خوردن نیست، داوطلب هستند. البته این شکمو بازی ها بیشتر شاهکارهای پسر بزرگه است. پسرک هرچقدر هم که ادعای خوش خوراکی بکند بیشتر از یک و نصفی برش نمی تواند بخورد. پسر بزرگه برای سهمیه ی پسرک هم سر میر نقشه می کشید!

بعد از ناهار که داشتند دسرشان را می خوردند و هی به به و چه چه می کردند، پسرک به من گفت:

-مامان یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟

-بگو مامان..

-اگه من به تو و بابا بگم طوطی ، ناراحت نمی شی؟

-چی؟

-طوطی

-یعنی چی؟

-مثلا اگه بهتون بگن دو طوطی خوشبخت، حرف بدی زدم بهتون؟ ناراحت کننده ست؟

خنده ام گرفته بود. خندیدم. بلند خندیدم.

-حالا چرا طوطی؟ مثلا بگو قناری...

پسر بزرگه پرید وسط حرفم:

-بی تربیت بگو دو کفتر عاشق. دو بلبل خوش خوان..

و خندید.

پسرک زل زده بود به دهانم. بالاخره گفت:

-حالا اگه گفته باشم طوطی، خیلی بده؟

-نه اونقدرام. باشه ما دو طوطی خوشبختیم. راضی شدی؟

لبخند زد و بقیه ی دسرش را خورد.شب که شام خوردیم و کیک بریدیم و کادو رد و بدل کردیم، پسرک یک جعبه آورد و گفت( اینم هدیه ی من به شما دوتا). توی جعبه دو تا کارت دست ساز با پیام تبریکش برای ما بود.  روی جعبه نوشته بود:

-شما دو توتی خوشوقت بازش کنید

-دوتوتی خوش وقت سال گرد عروسی مبارک

و ما دو توتی خشوقت، بوسیدیمش و از ته دل خوشحال شدیم.

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.