پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شخصیت بیچاره

دخترک دو سه جلسه قبل کلید کرد روی کتابهای مجازی. روی یکی از نویسنده های این دست کتابها. روی خوب بودن کتابهای مجازی نسبت به کتابهای چاپی،( چون همه چی رو قشنگگگگگگ برات توضیح میدن و گمراهت نمی کنن).

موضوع درس سرگرمی های اینترنت بود. مزایا و معایبش. تیچر برای هر درسی از تجربیات واقعی خودمان می پرسد و ما با زبان الکن و تته پته ، برداشت ها و حس خودمان را نسبت با پیرامون مان به انگلیسی برایش می گوییم.

دخترک آنقدر از مزایای کتابهای نتی گفت که تیچر وسوسه شد و گفت کتاب را برای او هم ببرند. وقتی فهمید این کتابها اصلا مجوز چاپ نخواهند گرفت بس که روی مسایل آنچنانی تاکید می کنند، اخم هایش را در هم کشید و به دخترک بخاطر شخصیت اینطوری اش!!! کنایه ها زد. گفت که آگاه شدن زودتر از موعد از بعضی چیزها اثر مخرب روی روح و روان آدم می گذارد و باعث می شود شخصیت آدم کج و کوله شکل بگیرد و اولویت های آدم برای همیشه توی زندگی دور مسایل این چنینی بچرخد.

دخترک سرگذاشت به عصیان که: ( شخصیت من هیچ طوریش نیست . اصولا نباید از روی طیف رمان های که می خوانی یا علایقی که داری شخصیت کی را حدس بزنی.)

رو کرد به من که روبرویش نشسته بودم:

-مگه نه پروانه خانوم؟؟

دخترک هم سن پسر من است. و من هربار که می بینم  تبلت را گذاشته لای کتاب و بجای گوش دادن به درس و یادداشت برداشتن از نت های تیچر دارد رمان های آبدوغ خیاری نتی می خواند، با خودم فکر می کنم مامانش  از این چیزها خبر دارد؟ واقعا خبر دارد؟

گفتم:

-متاسفانه نظرم با نظر تو یکی نیست؟

عصبی گفت:

-یعنی چون من کتابای فلانی رو می خونم آدم بدی ام؟ اصلا شاید اون آدم آدم خیلی بدی هم باشه که ذهنش اینقدر منحرفه که داره مسایل اونطوری رو باز و بی پرده می نویسه. ..ولی چون من می خونم هم آدم بدی هستم؟

بحث در گرفت که هرچیزی که زیاد بخوانی روی مغزت و دیدت و زندگی ات اثر می گذارد. هرچیزی که گوش کنی، هرچیزی که ببینی. هرکس نظری می داد.

صدف که از همه ی بچه های کلاس کوچکتر است گفت:

-من کاملا مخالفم. کتاب یا فیلم یا سریال یا آهنگ اصلا هم روی آدم اثر نمیذاره .اینا همش حرفه. هی میگن  سریال ترکی نبین روت اثر میذاره. فیلم خارجی نبین روت اثر میذاره. حالام که دارین به کتابا گیر میدین. چشه کتابا مگه؟

یکی گفت:

-یعنی تو هیچ کدوم از تصمیمای زندگی تو بخاطر شخصیت یه فیلم یا سریال عوض نکردی؟

دخترک اولی خندید و گفت:

-این جوجه اصلا مگه چندساله که بخواد روی زندگیش اثر بذاره؟

صدف گفت:

-فقط یه بار. من دوست داشتم ریاضی فیزیک بخونم. اما چون شخصیت رمان (.... )که مال سایت (.... ) هست، رشته ش معماری بود و پولدار و خوش تیپ بود، منم تصمیم دارم برم معماری. همین.

دخترک اولی رو به من گفت:

-پروانه خانوم...رمان(... )خوندی؟ دیدی صحنه ی سقط کردن بچه رو چقدر دردناک و طبیعی توضیح داده؟  آخه دلت میاد بگی این رمانا زردن و به درد سن ما نمی خورن؟ یا صحنه ی (...) توی رمان(...). من هشت بار تا حالا خوندمش. هر بارم همون صحنه ها رو تکرار تکرار خوندم. بازم همون طور منو تحت تاثیر قرار میده.


(یاد داستان مرخرفی افتادم که چندسال قبل خوانده بودم و همین صحنه ی باشکوهی!! که دخترک را تحت تاثیر قرار داده بود را خوانده بودم و کلی به نویسنده ش فحش داده بودم که سقط بچه را با کشتار زامبی ها عوضی گرفته بود )

بعد رو کرد به تیچر:

-اما خدایی تیچر..همه ی این رمانا  مزخرفن ها.  همه شون از دم. توقع آدمو الکی کی برن بالا. من الان یکی بیاد کمتر از مازاراتی داشته باشه و دو سه تا کارخونه هم نداشته باشه، محاله رضایت بدم.  باید همه چی تموم باشه. پولدار! خوش تیپ! لارج! دست و دل باز! با خانواده! همین رمانا ما رو خراب کردن دیگه.

تیچر مستقیم هدف می گیرد و شلیک می کند. کلی حرف زد  و دخترک کلی اعتراض کرد. در نهایت از من سوال کرد:

-شما دو تا کتاب خوب به من معرفی کنید.من برم بخونم. ببینید که شخصیتم خیلی هم عالیه. اما خداییش کتابایی که بزرگترا معرفی می کنن همه شون کسالت آوره. همه شون بدن. هیچ جاذبه ای نداره. هیچی.

بادبادک باز را گفتم. تا امروز دخترک بیشتر از صدبار گفته که رفته بادبادک باز را بخرد اما تمام شده بوده. و سفارش داده تا برایش بیاورند. و اصرار دارد که چون از آن جور رمانها می خواند و از آن جور چیزهای آنچنانی خبر دارد، اصلا و ابدا روی شخصیتش اثری نگذاشته.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.