پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

عقد کنون میری، نرقص

- آدم بلند بشود برود عقد کنان همکار جیگر طلایش و با دو تا همکار دیگرش بگوید و بخندد و  ای... حالا قری هم بدهد آن وسط و بعد بین مهمان های نشسته  دور میزها ،  تیچر زبانش را ببیند که لبخند به لب دارد تماشایش می کند. بعد که ببینی اش، سریع نگاهش را بگرداند و مثلا رد گم کند که (ندیدمت بابا)

باید بروی جلو و با خودش و مامانش احوالپرسی کنی دیگر. نباید بروی؟




- اولین سالی که برای تدریس رفته بودم مدرسه، درست یک هفته بعد از شروع سال تحصیلی، عروسی یکی از اقوام خیلی نزدیک  پیش آمد. هنوز دخترهای مدرسه را به چهره یا اسم نمی شناختم.

مسلما خدا را قهر می آمد اگر من می نشستم سرجایم و نمی رقصیدم. اصولا عروسی برای رقصیدن است دیگر. نیست؟

در یکی از مراحل ترقص و طرب و دست افشانی، وقتی آمدم نشستم سرجایم یکی آمد دست گذاشت روی شانه ام. برگشتم و دیدم دخترکی نوجوان لبخند زنان می گوید:

-سلام خانوم...خوبین؟ خسته نباشین!

یکی از دخترهای مدرسه بود!


نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 01:16 http://www.streetboy.blogsky.com

خدا قوت خسته نباشید
خب بله مجلس عروسی برای همین چیزهاست دیگر.
موافقم و صد البته باید مراقب عوامل نفوذی باشی که فردا روز از روی کوته فکری چیزی نشخوار نکنند احیاناً


عامل نفوذی نکته ی مهمیه !!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.