پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

این خانه پلاک ندارد

رمان سه راوی دارد ، شراره، افسانه و صدایی که از پشت پنجره زن ها را می پاید و نقشه ی قتل یکی از زن ها را می کشد.

دو زن مجرد که به تنهایی زندگی می کنند و استقلال مادی و سکونت را بر زندگی با خانواد هایشان ترجیح داده اند، در یک خانه ی قدیمی و مرموز در خیابان کاخ تهران، با هم همخانه می شوند. خانه ای که پلاک ندارد.

پیش زمینه ای که از خانواده ی زن ها ارائه شده،  تمایل زن ها به زندگی مستقل را تایید می کند. پدر شراره بعد از پزیرفته شدنش در مقطع فوق لیسانس ، نه برای تحصیل نه برای خورد و خوراک و هزینه ی دکتر و درمان به او کمک مالی نمی کند و شراره ناچار به تامین مخارج خود و کارکردن در رشته های مختلف (از مدیر فروش شرکت تا تصمیم برای تاسیس کافی شاپ هنری) است. مادر افسانه مدام در حال ناله کردن و غر زدن است و انرژی منفی ساطع می کند. صاحبخانه مرد مسنی است که پوشش و رفتار سکناتش او را جوان تر از سن و سالش نشان می دهد. کسانی بعد از استقرار زن ها، مدام در حال هشدار دادن و ترساندن آنها هستند.از دیوار خانه شان پایین می پرند، موش مرده جلوی خانه شان می گذارند یا علنا به آنها می گویند که مراقب باشند.

در یکی از اتاقها کمد عجیبی است که صداهای مبهمی از آن به گوش می رسد. روزنامه های قدیمی که خبرهای قتل و مرگ را در خود نگه داشته، حلقه ی فلزی که به دیوار کمد آویزان است و به زنجیری که در آن سوی دیگر دیوار می رود، متصل است، قضای داخلی خانه را مرموز و دلهره آور می کند.

این خانه پلاک ندارد، خوش خوان و سریع الانتقال است، با این وجود، پیداشدن اتفاقی سروکله ی  روزنامه های آلبوم شده ی قدیمی در دفتر مهندسی به عنوان هدیه، پذیرفتن بی سوال افسانه در خانه ی پیرزن ویلچیر نشین و زبان باز کردن همسایه ی کوچه پشتی برای یک زن غریبه و بی وقفه حرف زدن از رازهای یک خانواده، غریبگی نکردن همسایه های قدیمی و پسر مباشر و توضیح دادن حوادث مربوط به چند دهه قبل برای او، دور از باور و حقیقت به نظر می رسد.

رمان تم جنایی دارد اما توالی حوادث خودبخودی است. انگار که اگر هر دو زن دیگری جز افسانه و شراره هم ساکن آن خانه می شدند، باز هم این حوادث با همین روال اتفاق می افتاد و همسایه ها گذشته ی احمد پارسانژاد را برای مستاجرانش رو می کردند . احمد باعث مرگ همسر برادرش شده، چندنفر دیگر را نیز عمدا به قتل رسانده و  حالا از پشت پنجره زن های جوان را می پاید و بالاخره یکی شان را در دام محبت و ظاهر جتلمن مآب خودش می اندازد و فرجامی شوم را برای او رقم می زند. آشنا شدن با لایه های درونی شخصیت احمد او را یک بیمار روانی انحصار طلب نشان می دهد. او دوست ندارد زنی که مورد توجه اوست به مردان دیگر کمترین توجهی نشان بدهد و مجازات این کمترین، در قاموس احمد، بی چون و چرا ،مرگ است. مرگی که با لذتی سبعانه مدام در حال تکرار و تشریح آن است.

این داستان کوتاه دومین کار مشترک فرزانه کرم پور و لادن نیکنام است که در مقایسه با (علایم حیاتی یک زن) از نظر توالی منطقی حوادث و چینش ماجراها ، در رده ی پایین تر قرار می گیرد. این خانه پلاک ندارد شتابزده و عجولانه به نظر می رسد.

 پشت کتاب:

«برای زندگی در این خانه، به همخانه نیاز داریم. به کسی که پشت پلکهاش دلواپسی نباشد وقتی درهای تودرتو و دیوارهای بلند را می بیند، بنشیند به تماشای تاریکی پشت پنجره های قدی و رقص سایه های سرگزدان و خرمالو ها که گرپ گرپ روی خاک می افتند، دلش هری نریزد. همخانه ای که درهای پنهان خانه را کشف کند و اشباح اتاق های نمور را به حال خود بگذارد.»

 

- منصفانه نیست که به متن زیبای پشت کتاب و طرح جلد هوشمندانه ی کتاب اشاره نکنم.

 

این خانه پلاک ندارد

فرزانه کرم پور - لادن نیکنام

ققنوس




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.