پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

کنجه موکه



خیلی سال قبل..خیلی سال قبل.. وقتی هنوز دل خوشی های یواشکی مان نوارهای ویدیو بود و دستگاه سیاه پخش ویدیو، وقتی توی یکی از نوارهای VHS آهنگ را دیدم، مردی لباس محلی سفید پوشیده بود و قیچک می زد و می خواند.


توی بچگی هام ، همیشه با خواهرها و دخترخاله ها، یکی -دو بیتی را که بلد بودیم می خواندیم و مسخره می کردیم و می خندیدیدم. می خندیدیم. وقتی مردسپید پوش را دیدم و شنیدم، از ته دل گریه کردم. هنوز بچه نداشتم. تنهایی و غربت آزارم می داد و تازه فهمیدم معنی این همه التماس را. (منه نلی که بره!)

امروز ..... سینه ام پر شد از آه!  بیخ گلویم پر از بغض!  چشم هایم پر از آب!



ممنون.


سیمین قربانی



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.