پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

جون مادرت برقص

حالا من یک روز رفتم کلاس پارسا، قدر یک ماه خاطره دارم ازش. خاطره هم نداشته باشم، برام خاطره سازی می کنن.

وسط هیاهوی بزن برقص های پرانرژی ، نشستم روی نیمکت.  بعد از حرف زدن با فرانچی، ازش برگه ای گرفتم تا چیزهایی یادداشت کنم.

حالا اینکه چی... مهم نیست. اصلا هرچی!

این رو به شما نمی گم. خطاب به پسرک هاست. چون ثانیه ای یکبار یکی شون می اومد سرک می کشید که: خانوم چی می نویسین؟ الهی بگردم... یکی از پسرها اومد گفت:

-خانوم منو توی بدها ننویس. بخدا من نرقصیدم. ببین فلانی و فلانی دارن می رقصن همش

یکی اومد گفت:

-خانوم..خوب ها رو می نویسین؟ منم بنویسین!( این دیگه مرزهای خودباوری رو یک تنه جابجا می کرد)

خلاصه اونقدر توی برگه سرک کشیدن و حتی برگه رو از زیر دستم کشیدن که ببینن من چی می نویسم، که برگه رو کلا  تا کردم گذاشتم توی جیبم و از خیر یادداشت کردن گذشتم.

امروز پسرک بهم گفت:

-مامان... فلان دوستم گفته من می دونم مامان پارسا .... اون  روز چی می نوشت. اسم اونایی رو که خوب می رقصیدن یادداشت می کرد تا برای تولد پارسا ... دعوت شون کنه.

این فرضیه دیگه آخرش بود. اونقدر خندیدم که صدای پسرک بلند شد.

*

چی نوشته بودم؟ چیکار دارین خب؟

مدیونید فکر کنید  از هر آهنگی که پسرها می خوندن یک جمله یادداشت کرده بودم که یادم بمونه چیا می خوندن و بعدش بیام اینجا روزنگاری کنم.

*

عنوان پست رو امروز توی یک فروشگاه شنیدم. با صدای بلند می خوند ( جون مادرت برقص). خیلی هم قری بود



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.