پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پریباد


کتاب تمام شد. بغضی ته چانه ام نشسته که واقعا استخوان فکم را به درد آورده. این موقع نیمه شب، جان گریه کردن ندارم. اما این بغض را باید خالی کرد.

وقت نوشتن از کتاب نیست. بماند تا خوب ته نشین شود توی وجودم.

فکری ام، بعضی خِرَدها  را خدا چه اندازه سخاوتمندانه و عظیم به انسانی بخشیده تا بتواند ذهنش را از آن آکنده کند و شگفت تر، قلمش را به آن آب دهد و روی کاغذ چیزی بنویسد که درسرتاسر کتاب بغضی ازلی داشته باشی و بدانی که تاابد دچار این بغضی.

به احترام آدمی که اینقدر بلد است، اینقدر خوب بلد است، اینقدر خوب می داند که بلد است و اینقدر خوب بلد است که بلدشده هایش را برای دیگران بنویسد، تمام قد می ایستم .

من عاشق اسطوره ام، جانم در می رود برای اساطیر کهن. این را بیشتر از ده سال است که می دانم. اما عاشق بودن یک چیز است و برای زنده نگهداشتن عشق، کارستان کردن ، چیز دیگری. من عاشقی معمولی ام. می خوانم که جانم را سیراب کنم. و عاشقی که می خواند و می نویسد که جانهای دیگر را از تشنگی نجات دهد، البته که شایسته ی تحسین و تقدیر و ستایش است.


پریباد

محمدعلی علومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.