پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ادبیات


یک موسسه خصوصی به واسطه ی آشنایی یکی از همکاران مدرسه ، به من پیشنهاد آموزش روان خوانی و معنی روان حافظ را داد. تلاقی این موضوع با چند  اتفاق خوب واقعا برایم هیجان انگیز بود.

برای مصاحبه رفتم. موسسه در آخرین طبقه ی یک ساختمان چهارطبقه ی بدون آسانسور ، با راه پله های تاریک و تنگ و هول برانگیز بود.

خب از همینجا معلوم است که قبول نکردم ، بیشتر بگویم که روی دلم سنگینی نکند.

از من خواستند اطمینان و التزام بدهم که تفسیر حافظ را به خوبی برای شاگردان کلاس ارائه کنم و چیزی را نگفته باقی نگذارم . . خواستند تضمین کنم که اعتماد بنفس شرکت کنندگان را بالا ببرم در حدی که بتوانند در جمع ، راحت و بدون خجالت حرف بزنند و در مراسم رسمی مثل مصاحبه ی شغلی یا  شبیه این ، کم نیاوردند  و ابراز وجود کنند. که فن بیان شاگردان را تقویت کنم و از آنها گوینده ای ماهر و حرفه ای دربیاورم.

-می تونید خانوم؟

-شما مدرس حافظ می خواهید یا روانکاو؟ یا گوینده؟ یا مربی فن بیان؟

-می تونید؟


حق التدریس خنده دار و  مضحکی که پیشنهاد دادند به اضافه ی ارادتی که به ادبیات داشتند ، گلستان هنرهایشان را تکمیل کرد .

-ما به همه ی مربی هامون همین مقدار حقوق میدیم. حتی رشته های فنی تر و تخصصی تر. این که ادبیاته!!! اونقدرها که مهم نیست! ادبیاته دیگه!

.

.

پله های تنگ و تاریک شان بخورد توی سرشان. حقوق توهین آمیزی که به مربی هاشان می دهند نیز بخورد همان جا که گفتم. اما با آدمهایی که با ادبیات و درک آن مشکل اساسی دارند و فکر می کنند (  ادبیاته دیگه! ) نمی توانم راه بیایم. راهم را گرفتم و بیرون آمدم.

اصولا ادبیات، یعنی همان کلمات و جملاتی که از دهانت بیرون می ریزد. یعنی نماینده ی افکار و مَنوّیات و  لایه های درونی وجودت . زبانی که به آن حرف می زنی، می شنوی، می خوانی، فکر می کنی وعلوم زمانه ات را یاد می گیری ، دنیایی که در آن زندگی می کنی، نوع نگاهت به دنیا و مافیها، فلسفه ی زندگی ات در جهان... ادبیات همه ی اینهاست.

*

 یک وقتی یکی از دوستان هم مدرسه ای را جایی دیدم. تا مرا دید یاد انشاهای مدرسه کرد و گفت:

-من خیلی ادبیات رو دوست داشتم. هنوزم دارم.

پرسیدم:

-منظورت از ادبیات چیه؟دقیقا کدوم وجهش؟

گفت:

-رمان زیاد می خونم. عاشق ادبیاتم.

*

رمان و شعر و فلسفه ، نجوم و طب و روانشناسی، ریاضی و شیمی و فیزیک نیز بخش های زیر مجموعه ی ادبیات هستند.

به گواه تاریخ ، مادر تمام علوم  ، ادبیات است . ادبیات همان دریچه ای است که ترا با جهان پیرامونت آشنا می کند. دریچه ای باز شده از علوم مختلف .

در ایام قدیم  به کسی که در تمام علوم بالا تبحر داشت ، ادیب می گفتند. در واقع، ادیب، مرتبه ای بالاتر از طبیب و کیمیاگر و ریاضی دان و ... داشت. چرا که تمامی این علوم را به خوبی فراگرفته بود.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.