پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

باید بروم مریخ و تنها بمانم با خودم


حوله ی حمام گل سرخی زنانه ، دمپایی عروسکی بچگانه  با دماغ و دهان . برچسب سیندرلا و جغد ،  استامپ ماشین ها، نوارچسب های فانتزی... کیسه ی های خریدم سرمای پاییز را به تن نشانده اند .

غم چه شکلی است؟ گرد و قلمبه؟ مستطیل یا گوشه های تیز؟ چند ضلعی با تراش های بُرنده؟ دیشب یک چیزی شبیه کُره ی گرد و قلمبه، راه گلویم را بست . دره می خواستم که بنشینم روبرویش و با آخرین توانم جیغ بزنم. فریاد بزنم. بترکم . اما رفتم روبروی آینه ی دستشویی، آب خنک پاشیدم به صورتم و به جای هق هقT  فین فین کردم .

امروز ظهر، گوشی تلفن توی دستم سنگینی می کرد . او می گفت:( نترسی ها. نگران نشی ها. غصه نخوری ها.) ...   من لال بودم البته به عادت همیشه .

غصه نخوردم. نترسیدم . نگران نشدم. اما یک چیزی چند وجهی هی گلو و ته دلم را رفت و آمد. خراشید و برید و پاره پاره کرد . گریه که دیگر مسخره ترین چیزی است که بشود بهش  اشاره کرد . به پسرم گفته بودم: (تجربه ی زندگی کردنت کمه. درست میشه. یاد میگیری.) اما از خدا می خواستم که هرچیزی را تجربه نکند. هرچیزی را نفهمد .

راه رفتم. راه رفتن انگار راه خوبی است برای کم شدن بار غم . خنکای هوای آذر، صورتم را لمس کرد . غم چه شکلی بود؟ چرا شکل این چیز سنگین بی رحم را نمی فهمم؟

پسرم در مورد اولد اسکول و لغات چند وجهی حرف می زند. یکی در میان سوال می کند: ( می فهمی چی میگم؟ ). از حافظه اش در مورد وقایع و تاریخ جنگ دوم جهانی کیف می کنم. غم مثل نان خامه ای قلمبه شده و سنگ شده روی دلم .

ترس نیست. ترس این شکلی نیست. وقتی می ترسی، به غلط کردن می افتی. دنبال راه چاره می گردی .غم اما مثل بختک می افتد روی دل و دماغت . روی مژه هایت .روی انگشتهای دستت.

پیرمرد توی فیلم احتمال باران اسیدی دراز کشیده کنار مرد جوان. می پرسد: ( هنوز برای مریخ ثبت نام می کنند؟ ). پیرمرد از گشتن و پیدا نکردن خسته شده شاید. ناامید شده  شاید .

سوال من هم همین است:  ( هنوز برای مریخ ثبت نام می کنند؟ )



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.