پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

استراحت

یک وقتی خواسته بود.  خواسته ای با برنامه ریزی. بعد شد رویا. رویای شیرین و دل خوش کنک . بعد شد آرزو . آرزوی محال.محالی که فکر کردن به محال بودنش حا ل آدمو می گرفت و بیزار می شدی از هرچی خواست و رویا و آرزو و خیاله.

آدمی رو تخیل کن که عاشقه. معشوقش رو بشدت می خواد. ناگهان در یک آنگوزمان عجیب مجبوره با کس دیگری همخونه و هم سقف بشه.حالا خواسته ش چی بود؟ رویاش چی بود؟ آرزوش چی بود؟ همه فدای سر همون آنچیزمان شده. حالا دیگه از آوردن اسم معشوقش ابا داره. از فکر کردن بهش دوری می کنه.از یادآوری خاطره های آرزومند قبلش با خشم و عصبانیت اهتراز می کنه.هرچه فکر کنه و به یادبیاره بیشتر توی عفن و گنداب خواستن و نشدن فرو میره. بیشتر خفقان می گیره. بیشتر مرگ خواه و زندگی نخواه میشه.

قفس اجبار و حصر جبر آدمیزاده رو به انبان متعفنی از خواسته ها و رویاها و  آرزوهای سرکوب شده و به عمل نیامده تبدیل می کنه.

آدمی که بترکه، خواهند گفت: راحت شد. راحت شد.


راحت شیم کاش!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.