پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نهنگ ها

نهنگ ها را کنار ساحل رها کرده ام تا بچرند علف های تنهایی را. آنقدر بجوند و نشخوار کنند برگهای کشیده و آب خورده ی کنار آب را که به تخم و رگ و پی گیاه برسند. آن وقت شروع کنند به جویدن شن ها. تا خاطره ی تمام آنهایی که روی شن ها راه رفته اند، نشسته اند و دراز کشیده اند، با تمام عاشقانگی ها، تمام ناامیدی ها و تمام سرخوشی ها از حافظه ی تک دانه های شن منتقل شود به مغز کوچک شان و دیگر حافظه ی هر نهنگ پر باشد از حافظه ی شن!

زده به سرم! علف که کنار ساحل نمی روید! نهنگ که نمی چرد! نشخوار هم نمی کند! اما شن ها که حافظه  دارند! آدم ها که روی شن ها راه رفته، نشسته و دراز کشیده اند! یحتمل نهنگ هم می تواند بچرد! علف بخورد و نخوار کد و حافظه ی شن ها را به خود دربکشد!


#قصه


فونت دیوانه!!!

مطلب را از word کپی کردم اینجا. سایز و فونتش رام نشد که نشد.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.