پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خدایااااااااااااااااااااا

می گفت ( فلانی با چه جراتی پسرش رو تنهایی فرستاده با ماشین توی جاده؟ اونم مشهد؟ )

-بابا...دارن میرن ماه عسل! با پدر و مادرش بره؟

-بله! نباید بچه رو تنها فرستاد توی جاده. خطرناکه.

-عزیزم ماه عسله. بچه الان همسر داره. مرد خانواده شده.

-هرچی! نباید تنها می فرستاد. باید خودشم پشت سرشون می رفت که مراقبشون باشه.

-یعنی تو می خوای ماه عسلِ بچه ت باهاش بری؟

-بله. معلومه که میرم. فکر کردی میذارم  تنها بره توی جاده؟ اگه تصادف کنه چی؟ اگه...

*

نامبرده فعلا در حال مجادله برای نگه داشتن فرزندخویش  ، چسبیده به نفس خودش است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.