گفتگو با خبرگزاری ایبنا
به بهانه انتشار کتاب: رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس
اینجا بخوانید.
راستی جشن امضای اینترنتی ( رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس) در سایت ققنوش برقراره.
تا شنبه 6 شهریور.
اگه دوست داشتین اونجا سفارش بدین.
10 درصد هم تخفیف داره.
یادداشت غزل قربانپور مترجم زبان ایتالیایی با رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس
اینـــــــــــــــــــــــــجا بخوانید.
مرد صاحبِ خانه قیمت را بالا گفته بود. نمی فهمیدم چقدر، اما متوجه شده بودم آنقدر هست که بابا را کفری کند.
-ایمون ندارن اینا. نمی گن ما هم آدمیم. همنوعیم. بشر نیستن به والله. من اینقدر بدم پای کرایه خونه، شکم زن و بچه رو با چی سیر کنم؟
-منصوره گفت اگه خونه جور نشد بریم دهکده المپیک.بیا بریم.اصلا از اولش هم وقت تلف کردن بود. نباید می اومدیم اینجا.
-فکر کردی اونجا جای زندگی کردن توئه؟فکر کردی از خونه ویلایی شرکت نفت می تونی بری توی آلونک های قوطی کبریتی زندگی کنی؟ فکر کردی اونجا چه خبره؟می دونی 200-300 تا خانوار چپیدن توی هم، نمی شه نفس کشید؟ یه چیزی از منصوره شنیدی، فکر کردی خبریه! اگه اونجا جای رفتن بود که اینقدر در به در دنبال خونه اجاره ای نبودم من!
-سخت نگیر مرد. موقته .همیشگی که نیست.
-موقت! موقت! از کجا معلوم که این موقت سه چهارسال نشه؟ می تونی تحمل کنی سه سال یا چهارسال با 100 نفر هم نفس باشی؟ توی راهروهای تنگ و تاریک مجتمع های آپارتمانی تنه به تنه ی هر کس و ناکسی بشی؟
-اینطوری نگو. اونا هم همشهری های خودمونن. تو اینطوری بگی پشت سرشون ، این تهرانی ها چه بگن؟
-بالاخره توی همونا هم همه جور آدمی هست. من می خوام خونه بگیرم براتون. خونه! نه اتاق!
مرد صاحب خانه قیمت را پایین نمی آورد.باباچند جای دیگر هم رفت. ما مدرسه نمی رفتیم. مثل جوجه های خیس باران خورده به مامان چسبیده بودیم و هرجا می رفت عقب سرش می رفتیم. مسافرخانه بوی بدی می داد. بوی سیگار ، بوی دستشویی ، بوی عرق، بوی خنکی.
-حالا اینجا وضعمون خیلی خوبه؟ خوبه که بخوام این دخترا رو حموم ببرم، مردهای گردن کلفت با زیرپیراهن و پیژامه توی راهروهای مسافرخونه رژه برن؟این از مجتمع بهتره؟
-موقته جانم! تحمل کن تا من خونه گیرم بیاد.
-اگه یی موقته، خو او هم موقته. منتهی اونجا دیگه خیالم راحته که روی پیک نیک خودم غذا بار میذارم.روی بالش و تشک خودم می خوابم.
روزها بابا بیرون می زد و شب دست خالی بر می گشت. مردم تهران به جنگزده ها خانه اجاره نمی دادند.آنقدر بالا می گفتند که طرف را پشیمان کنند.فردای شبی که صدای ترکیدن بمب ها را از جایی نزدیک مسافرخانه شنیدیم، کسی برای بابا پیغام گذاشته بود.به صاحب مسافرخانه سپرده بود که بابا به یک شماره تلفن زنگ بزند. بابا زنگ زد. مرد پشت تلفن صاحب یکی از همان خانه ها بود.
-التماس می کرد.اصلا باورت نمیشه.التماس می کردکم مونده بود گریه ش دربیاد.می گفت می فروشم. نصف قیمت می فروشم. یک سوم می فروشم. بیا برش دار.هرچی میدی بیا ازم بخرش. هرچه می گفتم (قصد خرید ندارم، خرید اصلا عاقلانه نیست.ما امید برگشتن به شهرمونو داریم) به گوشش نمی رفت . هی می گفت بیا بخر.بنده ی خدا ترسیده بود از بمباران دیشب. اسباب و اثاث جمع کرده بود تا بره شهرستان. خونه رومی خواد بفروشه و بره که بره.فهمیده بود خونه ش چشم مونه گرفته بود،می گفت بیا ازم بخر.خلاصه که هرچه کردم به اجاره راضیش کنم، حرفش یک کلام بود. می گفت بیا بخر. حالا چند روز بگذره بلکه راضی شد کرایه بده خونه شو. خدا بزرگه!
رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس
پروانه سراوانی
انتشارات هیلا
گروه انتشاراتی ققنوس
خب این هم از کتاب جدید
رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس
پروانه سراوانی
انتشارات هیلا
گروه انتشاراتی ققنوس
امیدوارم بخونید و دوست داشته باشین و در موردش با من حرف بزنین.
کی آن ور دنیا یک سوزن گرفته دستش و هی دارد توی تن عروسک پارچه ای فرو می کند و اسم مرا بر زبان می آورد؟ چرا مدام تن و روحم سوزن سوزن می شود؟ چرا نمی توانم مثل یک عروسک پلاستیکی، خشک و سفت سرجایم بایستم؟ چرا مدام مثل عروسک های پارچه ای گنده و بی قواره، سر و گردنم آویزان است روی تنم؟
بخشی از قصه ی نهنگ ها
لینـــــــــــــــــــــــک خبر
قامت د.أمانی حسن المدرس بقسم اللغات الشرقیة الإسلامیة شعبة اللغة الفارسیة ، بکلیة الألسن جامعة عین شمس بترجمة روایة اجتماعیة إیرانیة بعنوان “البرتقال الأحمر”، خلال فعالیات معرض الکتاب ٢٠٢٠، وهی روایة باللغة الفارسیة، تدور بین الحب والحرمان ، دراما اجتماعیة تصور شریحة من المجتمع الإیرانی المعاصر ، مبرزة العواطف الإنسانیة التی تعد قاسما مشترکا بین جمیع البشر ، فبطلتها أم تفتقد دعم العنصر الذکوری فی حیاتها ، فتسعى جاهدة لتوفیر احتیاجات أبنائها ، وتضحی بکل شیء من أجلهم ، لکن القدر یخبئ لها مفاجأة کبرى تقلب حیاتها رأسا على عقب. المؤلفة هی بروانه سراوانی وهی شاعرة وکاتبة إیرانیة معاصرة حصلت على عدة جوائز من هیئات أدبیة مختلفة ، ومرشحة لنیل جائزة ( جلال آل أحمد ) واهتم النقاد بنقد أعمالها الأدبیة .
اینبا خبری منتشر کرده مبنی بر انتشار کتابهای ایرانی با ترجمه ی عربی و عرضه ی اونها در نمایشگاه بین المللی قاهره که از 2 تا 15 بهمن در مصر برگزار میشه.
دیدن پرتقال خونی در کنار سمفونی مردگان، چشمهایش، ملکوت، ارکستر شبانه ی چوبها و ... اگه افتخار نباشه برای من، پس چی باشه؟
خدا رو هزاران بار شاکرم که این اتفاق برای پرتقالم افتاد.
خبر رو ایـــــــــــــــــــــنجا ببینید.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نمایشگاه کتاب
قاهره بزرگترین نمایشگاه کتاب جهان عرب به شمار میآید که پنجاهویکمین
دوره آن از روز 22 ژانویه (دوم بهمن) افتتاح شده و تا 4 فوریه (15
بهمنماه) ادامه خواهد داشت. اما آنچه این دوره را برای ایرانیان مهم
میکند انتشار و حضور بیش از 20 عنوان کتاب از ادبیات ایران، در این
نمایشگاه است. این کتابها به قلم استادان زبان و ادبیات فارسی دانشگاههای
مصر ترجمه و از سوی سه موسسه انتشاراتی الربیع، الجسور و اروقه عرضه
شدهاند.
از جمله رمانهای ترجمه شده به عربی که در این نمایشگاه عرضه میشوند
میتوان به «پرتقال خونی» رمانی به قلم پروانه سراوانی، «زیبا صدایم کن»،
اثر فرهاد حسنزاده، «پیش از بستن چمدان» نوشته مینو کریمزاده، «کافه
خیابان گوته» حمیدرضا شاهآبادی، «حتی یک دقیقه کافی است» نوشته آتوسا
صالحی، «سمفونی مردگان» اثر عباس معرفی، «چشمهایش» بزرگ علوی، «تهران» از
امیرحسن چهلتن، «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» از رضا قاسمی، «ترلان»
نوشته فریبا وفی، دیدوبازدید جلال آلاحمد و «ملکوت» بهرام صادقی اشاره
کرد. گزیدهای از داستانهای ایرانی هم به انتخاب و ترجمه احمد موسی منتشر شده است.
السلم یأتی بالصباح به معنی «نردبان صبح را پایین
میآورد»، گزیده شعر امروز ایران از نیما تا به امروز است که با انتخاب و
ترجمه موسی بیدج عرضه شده است. همچنین رجل لایصلح للحب «مردی که صلاحیت عشق ندارد» گزیده شعرهای این مترجم و شاعر کشورمان است که به زبان عربی سروده شدهاند.
چند کتاب پژوهشی هم با موضوع تاریخ و ادبیات ایران در این نمایشگاه حضور
دارد. «ادب فارسی»، پژوهشی درباره ادبیات فارسی است که از سوی دو محقق مصری
و عراقی نوشته شده است. «طهران» نیز نوشته هاشم محمدهاشم الکومی است که به
ایران از نگاه جهانگردان ژاپنی در روزگار قاجار پرداخته است. «فرهنگ
ایرانی» پژوهشهایی در فرهنگ ایران از سوی محمد نورالدین
عبدالمنعم استاد دانشگاه قاهره مصر است. «رباعیات خیام» نیز پژوهشی درباره
ترجمههای انگلیسی و مقایسه با ترجمههای شعری عربی رباعیات خیام است اثر
مومن محجوب است.
همچنین رمان «نردبانی رو به سوی آسمان» رمانی برای نوجوانان و در حوزه دفاع
مقدس و نوشته یوسف قوجق است که در این نمایشگاه عرضه شده است.
مجید جعفری اقدم، مدیر آژانس ادبی ترجمه پل در پاسخ به ایبنا و به این پرسش
که نقش ایران در ترجمه و انتشار این آثار چه بوده گفت: از میان کتابهای
عرضه شده در نمایشگاه کتاب قاهره دو کتاب «پرتقال خونی» و «کافه خیابان گوته» با قراردادی که ما با انتشار الجسور بستهایم منتشر شده است و سایر کتابها از سوی ناشران مصری ترجمه و منتشر شدهاند.
ضحی کاظمی زنگ زد و خندان و شاد در مورد گلستان حرف زد. از داستان خوشش اومده و می گفت بازیهای فرمیک زبانی و زمانی کتاب رو دوست داشته. می گفت با خوش بینی سراغ کتابم نرفته( یعنی فکر می کرده زرد نویسم؟؟؟ ) و از نگاه داستان به جنگ و دوران جنگ و زندگی یی که زیر پوست جنگ در جریان بود، اعم از عروسی ها، دوستی ها، خواهرانگی ها، عاشقی ها و شیطنت های دخترهای نوجوان تعریف می کرد.
بهش گفتم داستان رو توی چه دسته ای قرار میدی؟ گفت: رمانس خانوادگی با ارزش ادبی .
خب... معلومه که کلی کیف کردم و کلی ذوق کردم و کلی دلم قیلی ویلی رفت که نویسنده ی کاربلد و ژانر نویس کتابم رو بخونه و علاوه بر خوندن ازش خوشش بیاد تا حدی که شخصا بهم زنگ بزنه و نیمساعتی در مورد کتاب حرف بزنه و هی تحسین و تعریف کنه.
یکی منو بگیره که نرم آسمون. یا غش نکنم بیفتم روی زمین!
اینها رو بذارم کنار این موضوع که اصولا ضحی خونگرم و صمیمی و صادقه و واقعا خوشحالم که باهاش ییشتر آشنا شدم.
گفت پرتقال خونی رو هم می خونم. از قلمت خوشم میاد. با خلوص و خوب می نویسی.
خب دیگه... بیشتر از این تعریف نکنم و خواننده ی وبلاگ رو دچار ایموجی ( ایششششششششششش) نکنم.