پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خنده های روشن

آن خانوم مسنی که به پرستار گفته بود ( چقدر تو باهوشی) ، امروز قبل از من توی اتاقک یو -اس بود. مانتو را کنده بود وبا یک تاپ سرخابیِ دست و دلباز دراز کشیده بود روی تخت. صدای شوخ و شنگش دلم را شاد می کرد.شوخی هایی با پرستار می کرد که فقط همانجا قابل شنیدن بود نه نوشتن و بازگو کردن در اینجا .

وسطهای کارش پرده ی اتاقک را کنار زد و به من که روی صندلی منتظر نشسته بودم گفت:

-جیگرتو برم من. چقدر تو خوشگلی!

و خندید. به خنده اش من هم خندیدم. بارها دیده بودم که این ( جیگرتو برم من، چقدر تو خوشگلی) را به همه می گفت. به هرکسی که در مسیر نگاهش بود.

کارش تمام شد .داشت تاپ سرخابی بندی اش را  زیر مانتو پنهان می کرد، گفتم:

-شما با این روحیه ی شاد و شوخ و شنگ چرا بیمار شدین آخه؟

چیزهایی گفت. خندید. خندیدم. پرستار هم  خندید.


اصلا نمی شناسمش اما فکر می کنم زندگی کردن با آدمهای این مدلی چقدر می تواند زندگی را راحت کند.خنده هاشان همه جا رو روشن می کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.