پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مرغ

در تراس را باز می کنم. از جایی نامعلوم صدای مرغ و خروس می آید. آن ور غرغروی ذهنم را ندیده می گیرم که باز شروع نکند ( مگه آپارتمان جای مرغ و خروسه؟ مگه آپارتمان جای حیوونه اصلا؟ یا صدای سگ میاد یا صدای مرغ و خروس).

صدای قدقد قدقد قدقد ممتد مرغ، هوای ابری، خنکای صبح، خیالم را قلقلک می دهد. بگذار فکر کنم اینجا شمال است. یعنی سرم را که در تراس ببرم بیرون یا برگهای درخت پرتقال توی صورتم  می آید یا عطر بهارنارنج و بهار پرتقال و نارنگی، مستم می کند. یک بچه با چکمه های قرمز لی لی می کند دنبال مادرش. ( مثلا  یادم نیست که الان نسل چکمه ورافتاده) . توی خیال که نباید قاعده و قانون داشت. بگذار صدای موج دریا را هم بشنوم. چشمم را ببندم و هوای نمکی را بو بکشم.

قدقد قدقد قدقد...

بچه ام. نمی دانم چند ساله. یک قدقدقدقدقد ممتد توی سرم صدا م کند. مرغ سفید هی قدقد می کند.قدقدهای آخرش بلند و کشدار است. معلوم است که دارد درد می کشد. می ترسم. دلم می سوزد. بعد مرغ سفید تخم می گذارد. صدای قدقد قطع شده .

*

برمی گردم به خودم  . جلوی آینه، لوله ی ماتیک را می چرخانم. خدا کند بانک خیلی شلوغ نباشد.

هنوز صدای مرغ و خروس می آید.هوا ابری ست. عمیق بو می کشم. بوی هیچ بهار مرکباتی نیست. بروم ببینم این شهر سرب و سیمانی امروز چه تخم دو زرده ای برایم می گذارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.