عکسش را هرجا ببینم، به شدت تکان می خورم.بلافاصله انگار دستی آهنین ، تا عمق سینه ام فرو می رود، دل و جگرم را در حالی که چنگالش را در امعاء و احشایم می پیچاند ، فشار می دهد و بیرون می کشد. خون فوران می کند، فوران می کند، فوران می کند تا از درد ، لمس و بی حس شوم.
نبودن پدرم یک همچین دردی دارد.
کو آن چیزهایی که می گفتند غم سبک می شود، سرد می شود.کم می شود؟
کو؟
به هزار و یک غصه دچارم.
به هزار و یک غصه!
روحش شاد
ممنون