کتاب به سه بخش تقسیم شده. بخش اول داستان هایی مربوط به دیار هرات و قندهار و سبک زندگی مردمانش ، که پر است از لطیفه های زندگی اجتماعی و فرهنگی زنان و مردانش از نوع پوشش و زیورآلات تا مراسم و مهمانی هاشان . راوی این بخش اغلب کودکانی اند که ناظر و شاهد عمل و عکس العمل بزرگترها بوده اند و تاثیر آن را در در روح و روان شان در سالهای بعد می بینیم.
بخش دوم حیرانی آدمهایی ست که نمی دانند کجای زندگی ایستاده اند و گیج بین تشخیص زمان و مکان و هویت ، در کلانتری، بیمارستان و خیابان های شهر ، محکومند به سرکردن با توهمات درونی شان . مثل نوجوانی که یک دنیا کلمه و آگاهی به نابالغی اش تزریق شده و فردای متفاوتی پیش راهش قرار گرفته .
بخش سوم سرگردانی آدم بزرگهاست که پای تدبیرشان برای جمع و جور کردن زندگی لنگ می زند و به تصمیماتی که می گیرند، تمام و کمال ایمان ندارند .
کتاب در دسته ی مجموعه داستان طبقه بندی شده، اما ارتباط بین داستان ها در بخش سوم ، تصویری از یک داستان مستقل را پیش روی خواننده می گذارد . گسست زمان در روایت این بخش ، شاید سردرگمی شخصیت های قصه ها را بیشتر القا می کند و بعد از پایان کتاب متوجه می شوی که می شود داستان های بخش سوم را از آخر به اول خواند .
مگر می شود قابیل، هابیل را کشته باشد
عالیه عطایی
انتشارات هیلا
-ار عالیه عطایی، نوشته ای در همشهری داستان خوانده بودم. مطلبی در مورد آشپزی. چنان شیفته و شیدای مدل نوشتنش شدم که کتابهایش را هم خریدم. هنوز یادآوری آن چند بند برنج و ادویه های کابلی که نام های دخترانه دارند، جانم را جلا می دهد.
-داستان بی بیَک را عاشق شدم
-زبان داستان ها را بسیار دوست داشتم
-داستان اول بخش سوم را دوست تر دارم از باقی قصه های این بخش . معلوم است که می میرم برای ادبیات اقلیمی و هر آنچه به اقلیم و جغرافیای داستان مربوط است .نیست؟ اصولا پیراهن های بنفش و آبی گلدار و النگوهای قرمز و زرد ( بالأخص که کسی در جایی و زمانی ،چوری صدایشان کند) قابلیت ذوق مرگ کردن منِ خواننده را دارد.
-باید برون کشید از این ورطه ی داستان معاصر، رخت خویش! پیش به سوی ادبیات اقلیمی!