پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نشانه ای برای گول زننده ی کودک


با خودش یک قرآن آورده بود.  هدیه بود. یکی از همکارانش به چند نفر قرآن هدیه داده بود. هنوز کیسه را باز نکرده، تصمیم گرفتم قرآن را برای پسرک کنار بگذارم. مدتی قبل تر از من خواسته بود یکی از قرآنهای کتابخانه  را به او بدهم.

طرح جلدش به غایت  دلبر و زیبا بود. طوری که شیطان رجیم وجودم ، از دادنش به پسرک پشیمان شد. پسرک با دیدنش گفت:

-قول دادی به من یک قرآن بدی. همینو میدی؟

-جلدشو ببین؟ می خوای اینو؟ دخترونه نیست؟ یکی از  قرآن های خودمو از کتابخونه م بهت میدم. خب؟

-واقعا دخترونه ست؟ خب پس همونی که خودت میگی رو بده. الان بدی . نگی وقتی بزرگ شدی.

موفق شدم. پسرک گول خورد.

اُف بر من که چنین کودکم را فریفتم!

گل های زیبای روی جلد را که دیدم، دلم یک طوری شد . بوسیدمش و  گذاشتمش توی کتابخانه . بالای  ردیف عمودی کتابها  . می دانستم نشانه بود.

نشانه یکی دوساعت  بعد یک نفر تلفن زد و  اتفاق افتاد . مطمئن شدم که قرآن از اولش هم مال خودم بوده.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.