پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

چه عنوانی بنویسم که گریه ام نگیرد ؟


اینکه دو روز بردمش  گرگان و آوردمش و بقول خودش تمام استخوانهایش توی برو و بیاهای گنبد تا گرگان نرم و کوبیده شد، بخش اعظمش برمی گردد به  راحتی خیال خودم. می خواستم همراهش باشم تا خیالم راحت باشد که پرتو درمانی درد ندارد . بیحالی ندارد. مثل روزهای سیاه شیمی درمانی ،  غش و ضعف ندارد . آنقدر لاغر و شکننده شده که به عمرم یاد ندارم اینطوری دیده باشمش. حتی توی عکسهای سی و چند سال پیش که همه مان بچه ایم و  در کنار هم می لولیم و  او صورت خیلی لاغری دارد. مانتو و پالتو طوری توی تنش می رقصد که انگار چند سایز بزرگتر از جسم اوست . انگار کن لباس خواهرش را پوشیده باشد .مدل راه رفتنش عوض شده . من این قدم برداشتن ها را نمی شناسم .

صورت لاغرش به گریه ام می اندازد . استخوان های بیرون زده ی شانه و مهره های کمرش به گریه ام می اندازد . کرک های ظریف روی سرش به گریه ام می اندازد . باید همراهش می شدم تا خیالم راحت شود.

حرف می زد. خاطره تعریف می کرد و می خندید . چای می خورد . من جلو نشسته بودم و مطمئن از اینکه کسی مرا نمی بیند، گریه می کردم .

-ای دیوانه...چرا گریه می کنی؟ من که هنوز زنده ام!

دلم پر از درد بود و وصیت کردنش را قبل از جراحی تابستان برای من که از همه بزرگترم به یاد آوردم. کلی آدرس و نشانی داد و در مورد خیلی چیزها سفارش کرد .


*


اسمش سیزده به در بود اما باز هم مثل همان روزهای گنبد تا پرتو درمانیِ گرگان، چشم هایم خیس می شدند. از فکر کردن به اینکه سال بعد هم هردوشان سالم می شوند یا نه... اصلا هستند یا نه... داشتم می مردم از ترس .


*


دوری چقدر مزخرف و بی رحم می شود وقتی اینقدر دل نازکم می کند. شاید اگر نزدیک شان بودم، من هم بلد می شدم که محکم باشم و اینقدر نترسم و اینقدر گریه نکنم.

گریه می خواهند چکار ؟ کسی را می خواهند که سفت و محکم کنارشان باشد و دلشان را گرم کند به فرزند بودن.

بخدا اگر بگذارم بچه هایم، حتی یک خیابان دورتر  از من زندگی کنند.

.

.

برایم نگه شان می داری...مگر نه؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.