می پرسم : کجایی الان؟ می خندد و جواب می دهد: تخت شماره ی شونزده.
حرف می زنیم. می گوییم. می خندانمش. خنده اش را دوست دارم. همیشه دوست داشتم .
سرآخر می گویم:
تخت شماره ی شونزده... دلیر باش. دلت رو بزرگ بگیر. نترس. همیشه بخند.
خنده ی پرصدایش را که می شنوم خداحافظی می کنم.