پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بچه زرنگ


پسرک هفت هشت جلد کتاب از برادرجانش گرفت که ببره به کتابخانه ی مهربانی مدرسه ش هدیه کنه. بعد از آزمون علمی، از خانوم شون اجازه گرفت که بره کتابخونه. خانوم شون گفت:

-لازم نکرده ببری کتابخونه ی مدرسه. بیار بذار توی کتابخونه ی کلاس!

و پسرک که برای گرفتن کارت جایزه از مربی پرورشی مدرسه نقشه کشیده بود، شکست سنگینی خورد. خانوم شون هم که اصلا اهل کارت جایزه دادن برای کارهای فرهنگی نیست!

فردای اون روز، دوباره آقای برادر، چند تا کتاب داد بهش و گفت:

-بیا اینها رو ببر. من نمی خوام شون. ببر کتابخونه ی مدرسه . دیگه از خانوم اجازه نگیر. زنگ تفریح برو کتابخونه.

پسرک صبح رفت و وقتی  ظهر برگشت خونه، یک پارچه آتیش بود. عصبانی و خروشان. مدام  درمورد یکی از هم سرویسی هاش  پرخاش می کرد . کاشف به عمل اومد که وقتی پسرک کتاب ها رو برده و تحویل آقای معاون داده ، ایشان از پسرک و کتابهای توی دستش عکس گرفته و  گفته: کتابها رو ببر بذار توی قفسه. و بیا بیرون. مربی بعدا میاد.

پسرک کتابها رو گذاشته داخل قفسه و بلافاصله پسری که کلاس ششمه و هم سرویسی خودشه، کنارش دراومده و یکی از کتابها رو برداشته و پریده بیرون؛ سمت آقای معاون و گفته:

-اقا ما هم یک کتاب آوردیم هدیه کنیم. بفرمایین.

آقای معاون هم دست محبتی سر کلاس ششمی کشیده و ازش عکس گرفته تا عکس هر دوشون رو بذارن توی کانال مدرسه .

پسرک من اعتراض کرده که: آقا این یکی از کتابهاییه که من آوردم . و اقای معاون خندیده و گفته عیبی نداره.

پسرک لباس مدرسه درنیاورده، هی جوشید و خروشید. خیلی عصبانی بود.

سعی کردم در کنار این که به عصبانیتش احترام بذارم و همدردیم رو نشونش بدم و بگم که می دونم حق با توست، تلاش کنم که آرومش کنم و بگم که عیبی نداره و حالا اون بچه هم خواسته خودش نشون بده و ...

اما پسرک زیر بار نمی رفت. خب حق هم داشت. پسرکم هنوز نمی دونه که پدرسوخته بازی توی این دنیا اونقدر عادیه که نباید ازش تعجب کنی یا عصبانی بشی  . و البته من هم نمی دونستم که آدم از این سن هم می تونه پدرسوخته ی قهاری باشه. و اینکه این مدل آدمها توی هر سنی باشن، اسم این کارهاشون رو میذارن زرنگی و بقیه رو هم متهم می کنن که عقب افتاده و خنگن.

آقای پدرش ، بعد از فهمیدن ماجرا، توصیه ی اکید به فراموش کردن موضوع و عدم پیگیریش از طریق مدرسه کرد.

کلا  خانواده ی منعطف و با گذشتی هستیم!

نظرات 1 + ارسال نظر
آفتاب پنج‌شنبه 2 آذر 1396 ساعت 12:57

کار بد بهتر ان است که هرگز نکنیم
ولی کاش پیگیر میشدین. اینطوری بچه شما هم یاد میگیره که وقتی همه بی تفاوت هستن پس اونم می تونه کار دوستش رو در جایی تکرار کنه

سلام. مطمئنا بچه ی من اینکار رو نخواهد کرد . چون طوری بزرگ شده که یاد گرفته به شرافت و صداقت احترام بذاره و حقوق دیگران رو در نظر بگیره .
اما در مورد پیگیری... خودم هم فکر می کنم باید دنبالش می رفتم. برای اینکه بچه م حس نکنه تنها مونده و در برابر زورگویی باید سکوت کنه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.