گیجم از رفتار آدمها.
آنهایی که سفت و سخت پابند ظواهر مذهب اند، سفره های نذری و شب های احیا و افطاری های هیئتی را هرساله و باشکوه برگزار می کنند ، برای تمام مناسبت های مذهبی، حرفی برای گفتن ، آیه و حدیثی ،تبریکی و تسلیتی در آستین دارند ، عکس پروفایل شان، همیشه، کربلا و کعبه و جانم فدای حسین و ... است ، به شدت منتقد نقاشی هایی با موی رهای زنان اند و به عکسهای برهنه گرافی ابراز انزجار می کنند و صاحبان این هنر نور و سایه و روغن و رنگ را مستحق آتش سوزان جهنم می دانند، اما در گفتگوهای نیمه خودمانی هم حتی، جهت حرفها را به سمت پایین تنه و جوکهای وقیحانه و حال بهم زن جنسی و استیکرها و عکس های همین مدلی می برند و از یک سبزی خریدن و لباس خریدن ساده، محتوای اروتیک و شهوانی استخراج می کنند و محال است که از بین ده تا جمله ای که می گویند، نَه تایش در راستای موضوعات چندش و مهوع نباشد.خوراک شان رمانهای اروتیک و داستانهای جنسی است، آرشیو شان پر است از همین عکس ها. وقت شوخی، خودشان با به قصاب و بقال و ... می بندند .
در کنار اینها، آدمهایی که موی سر و ساق پا از داماد و همکار و همسایه و .. نمی پوشانند، تابلوی روی دیوار خانه شان، مونالیزا با پیش سینه ی خیلی باز و خوراک شان موسیقی و کتاب و پیاده روی است، وقت شنیدن حرفهای تهوع آور جنسی؛ سکوت می کنند، رد یا تایید نمی کنند، جوک وقیحانه نمی فرستند، شرح و اوصاف رختخواب شان را توی جمع به به و چه چه نمی کنند و از هر موضوعی، توصیف و تعریف جنسی ندارند .
معتقد نیستم که دسته ی دوم ، تمام و کمال ، بی عیب و نقص هستند. دفاع و تاییدی بر مدل زندگی و ابراز رفتارشان ندارم. اصلا روی حرفم با این دسته ی دوم نیست. اما در جمع های مختلف و متفاوتی این دو دسته را می بینم . جمع هایی با اشتراکات فرهنگی، شغلی، اجتماعی و ...
نمی توانم قانع شوم که رفتار دسته ی اول، تماما شیطنت و سرخوشی است یا عقده های سرکوب شده است . یا محدود بودن زیاد از حد در نوجوانی یا جوانی است .یا نادانی و ناآکاهی است .یا فوران غریزه های سرکوب شده است.
فقط گیجم. گیجم از رفتار ضد نقیض این دسته ی اول . آنقدر که به شدت حساس شده ام و تاب هم صحبتی با تمام افراد این دسته را ندارم دیگر . با دیدن شان رو برمی گردانم و نفرت فزاینده ای در مغز و فکرم ، ری می کند .