پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

تلویزیون بیشتر وقت ها خاموش است ، برای ندیده شدن !


گیجم از رفتار آدمها.


آنهایی که سفت و سخت پابند ظواهر مذهب اند، سفره های نذری و شب های احیا و افطاری های هیئتی  را هرساله و باشکوه برگزار می کنند ، برای تمام مناسبت های مذهبی، حرفی برای گفتن ، آیه و حدیثی ،تبریکی و تسلیتی در آستین دارند ، عکس پروفایل شان، همیشه، کربلا و کعبه و جانم فدای حسین و ... است ، به شدت منتقد نقاشی هایی با  موی رهای زنان اند و به عکسهای برهنه گرافی ابراز انزجار می کنند و صاحبان این هنر نور و  سایه و روغن و رنگ را مستحق آتش سوزان جهنم می دانند، اما در گفتگوهای نیمه خودمانی هم حتی، جهت حرفها را به سمت  پایین تنه و جوکهای وقیحانه و  حال بهم زن جنسی و استیکرها و عکس های همین مدلی می برند و از یک سبزی خریدن و لباس خریدن ساده، محتوای اروتیک و شهوانی استخراج می کنند و محال است که از بین ده تا جمله ای که می گویند، نَه تایش در راستای موضوعات چندش و مهوع نباشد.خوراک شان رمانهای  اروتیک و داستانهای جنسی است، آرشیو شان پر است از همین عکس ها. وقت شوخی، خودشان با به قصاب و بقال و ... می بندند .

در کنار اینها، آدمهایی که موی سر و ساق پا  از داماد و همکار و همسایه و .. نمی پوشانند، تابلوی روی دیوار خانه شان، مونالیزا با پیش سینه ی خیلی باز و  خوراک شان موسیقی و کتاب و پیاده روی است، وقت شنیدن حرفهای تهوع آور جنسی؛ سکوت می کنند، رد یا تایید نمی کنند، جوک وقیحانه نمی فرستند، شرح و اوصاف رختخواب شان را توی جمع به به و چه چه نمی کنند  و از هر موضوعی، توصیف و تعریف جنسی ندارند .

معتقد نیستم که دسته ی دوم ، تمام و کمال ، بی عیب و نقص هستند. دفاع و تاییدی بر مدل زندگی و ابراز رفتارشان ندارم. اصلا روی حرفم با این دسته ی دوم نیست. اما در جمع های مختلف و متفاوتی این دو دسته را می بینم . جمع هایی با اشتراکات  فرهنگی، شغلی، اجتماعی و ...

نمی توانم قانع شوم که رفتار دسته ی اول، تماما شیطنت و سرخوشی است یا  عقده های سرکوب شده است . یا محدود بودن زیاد از حد در نوجوانی یا جوانی است .یا نادانی و ناآکاهی است .یا فوران غریزه  های سرکوب شده است.

فقط گیجم. گیجم  از رفتار ضد  نقیض این دسته ی اول . آنقدر که به شدت حساس شده ام و تاب هم صحبتی با تمام افراد این دسته را ندارم دیگر . با دیدن شان رو برمی گردانم و نفرت فزاینده ای در مغز و فکرم ، ری می کند .




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.