پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

صبحونه

بدون خجالت عرض می کنم که تا لنگ ظهر، بلکه هم تا کمر ظهر می خوابم. خوب می کنم!!!!!

نیازم به خواب هشت ساعت است. حالا بگو شش ساعت! ساعت 4 و نیم  صبح هم که بخوابم ، تا ساعت 12 خوابیدن، حق مسلم ماست. نیست؟ هست!!

تا بیدار می شوم ناهار پسرها را آماده می کنم . اگر شیرینی یا خوردنی دوست داشتنی ای توی یخچال و کابینت ها داشته باشیم، خودشان بجای صبحانه می خورند. چقدر هم غر می زنند که :

-خب روزه نگیر. تا صبح بیدار نمون. بلند شو به ما صبحونه بده!

از بس تنبلند، نمی کنند خودشان صبحانه بخورند. از نظر این دوتا توی یخچال هیچ چیزی برای خوردن نیست.  پنیر، کره، مربا، خامه، حلوا، عسل و .... جزو خوردنی های محبوب شان نیست. فقط کیک و کلوچه و شیرینی یعنی صبحانه!

خب چرا..پسرچان دوست دارد بلند شوی برایش دوتا تخم مرغ نیمرو عسلی بزنی و رویش شوید بپاشی. پسرک هم بدش نمی آید عسل را خودت لقمه بگیری برایش، چون کش می آید و می ریزد روی میز.

فعلا تا آخر رمضان، صبحانه ی سلطنتی تعطیل است. اخطار داده ام که تا آخر ماه ، خوراکی نمی خریم. کیک نمی خریم. شیرینی هم اگر خریدیم، حق ندارند بخورند. باید صبحانه ی واقعی بخورند.پنیر بخورند. کره بخورند. ازاین چیزها.

فکر می کنید تهدید هایم موثر است؟

معلوم است که نه.

معلوم است که نه


نظرات 1 + ارسال نظر
سودابه سراوانی پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 17:06

الان جواب نمیده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.