پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بوی برف

بوی برف قصه ی زن هاست. زن هایی که هرکدام در حساس ترین  مرحله ی زندگی شان شاهد رازهای مگو بوده اند. سکوت کرده اند و بار سنگین سکوت را تا سالهای سال با خود کشیده اند.

حالا این رازها به رشته ی کلمات کشیده شده اند و در هم تنیده و پریشان، آشکار می شوند. انگار رازها همیشه آنجا بوده اند و هرگز مخفی نبوده اند. انگار همگان با این رازها زندگی کرده اند و کاری به کارشان نداشته اند. رازهایی که  در ابتدا تردید به جان دخترک می اندازد و در نهایت تصمیمی قطعی برای بریدن رشته ی وصل میان خودش و نامزدش می گیرد. دخترک درگیر عشق دوران کودکی و نوجوانی اش است و مادربزرگ محتضر،  او نشانده به گوش دادن ماجرا و رازهای زندگی خودش از کودکی تا جوانی.

کودکی جاجان با حوادث جنگ جهانی دوم و هجوم نیروهای روسی و ... به ایران گره خورده. او شاهد مجازات سرباز ایرانی در میدان شهرداری رشت است. پیش تر پدرش مجازات شده. زیرا قبول نکرده که تاریخ را مطابق میل  یک فئودال تحریف و  تقریر کند. بنابراین دستانش را می سوزانند که تا ابد نتواند چیزی بنویسد.پس از خراسان به گیلان فرار می کند تا جانش در امان بماند.

همسر جاجان(یحیی خان) نیز در چشم به هم زدنی انگ شورشی می خورد و آواره ی جنگل و  متهم به همراهی جنگلی ها می شود و  تن یخ زده ی  بی سرش، تنها نشانی او می شود.  فرزند خوانده ی خانواده ی جاجان (یحیی) به دلیل نامعلومی ، ناپدید می شود و می میرد.

در تمام  داستان های کوچکی که در تنه ی داستان اصلی  روایت می شوند، رد پای خیانت یک برادر دیده می شود. برادرها مقدمات کشته شدن برادر را فراهم می کنند . و در داستانی خود نیز به دلیل خیانت به همین برادر کشته می شوند.

داستانی بی صاحب نیز ، بین داستان های این رمان روایت شده که صاحبش معلوم نیست.(یادداشت های  بی صاحب، کابوس های بی صاحب،داستان بی صاحب) داستان زنی است که معلوم نیست مامانو ست یا زن دیگری مخفی در داستان.

زبان شاعرانه ی داستان در روایت حوادث تاریخی و آشفتگی های درونی شخصیت های زن در حوادث ذندگی شخصی شان، خوش نشسته و حس وهم آلود بوی برف زمستان را با تعلیق بین زمان حال و گدشته، حیاط سرسبز خانه ی جاجان و زندان های تاریک و ترسناک دوره ی رضاخانی ، به خوبی به خواننده منتقل می کند.



«بوی برف» ۳۲ فصل دارد. عناوین شان عبارتند از:


بوی برف، بوی پیراهن جاجان، بوی خون، آخرین برگ شهنامه، «سکوت کن وقتی حرکت بعدی حریف را نمیدانی!»، این داستان یحیی است!، داستان جاجان، زندگینامه میرزاابوالقاسم خوشنویس نونقی، این کابوس قصه من است، مردِ مُرده، قصهای که مال یحیی نیست!، شب مصیبت، خیال کن بزرگ شدهای!، این قصه زندگی یحیی است شبیه کارتونی که در بچگی هام دیده ام!، این زندگینامه یاوریحیی خان مشیر دیلمی است، شب مصیبت، یادداشتهای بی صاحب، کابوس های بیصاحب، یادداشتهای بی صاحب، داستان بی صاحب، گردونه ای که بی وقفه می چرخد و مرا می چرخاند، نوشتن یعنی رهایی!، بوی چای از دهن افتاده، روزی که جایی توی سینه ام سوخت!، روز بیست و چهارم شهریور سال نود، رازهای تو کابوسهای من هستند، پوست انداختن، روز بیست و چهارم شهریور نود، بوی رنگ بوی سیاهی بوی شب، شام آخر، بوی خون بوی زمستان، بوی روز بیست و چهارم شهریور ماه سال نود.


بخشی از کتاب:


موهای مرد اسیر را از ته تراشیدند. پوست تازه گوسفند را به سرش کشیدند و او را زیر آفتاب تشنه صحرا نشاندند. دست وپا بسته. در غل و زنجیر. زمان برای مرد اسیر از حرکت باز ایستد و مکان صفر شد. نشسته بر بالای گودالی که ناگهان او را ببلعد. او را بمیراند. بمیرد؟ چه پایان خوشی به خواب میبیند! کو تا مرگ از راه برسد؟ هنوز هنگامه زندگی کردن است! موی تراشیده هنوز دست از زندگی نشسته. میل به رویش امانش را بریده، جوانه میزند و رو به بیرون راه میجوید. نیست!پوست گوسفند دور کاسه سر مرد خشکیده. چغر شده. موی تازه رُسته بیراه فرار مانده، ساقه خم میکند دوباره به جای اول برمیگردد. هزارهزار نیش ِ مو به سر فرو میروند، پوست سر میسوزد. کاسه سر فشرده میشود. مغز ترسیده و گیج از این همه درد و رنج فرومیپاشد و مرد دیوانه می شود!


بوی برف

شهلا شهابیان

ققنوس




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.